وحی به زنبور عسل
خداوند از بین انسانها به کسانی که شایستگی لازم را داشتند عنایت فرموده و وحی فرستاد و بعضی دستورات الهی را به ایشان الهام کرد تا دیگران را به راه سعادت و خوشبختی رهنمون سازد، و از بین حیوانات به زنبور عسل وحی فرستاد که راههایی را که پروردگارت نشان داده، فرمانبرانه برو.
و پروردگار تو به زنبور عسل وحی [ الهام غریزی ] کرد که ازکوه ها و از درختان و از آنچه داربست [ و چفته سازی ] می کنند، خانه هایی برای خود درست کن
سپس از همه میوه ها بخور ، و راههای پروردگارت را فرمانبردارانه ، بپوی. [ آن گاه ] از درون [ شکم ] آن ، شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید. در آن ، برای مردم درمانی است. راستی در این [ زندگی زنبوران ] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه [ قدرت الهی ] است.
هدف زنبور عسل
زنبور عسل در زندگی خیلی خیلی کوتاه خود هدف بسیار بزرگی دارد. هدفش عمل به دستوری است که خداوند به او فرموده است ، و تمام کارهایی را که زنبور عسل انجام می دهد درراستای رسیدن به آن هدف والاست.
تمام امور و اقدامات زنبوران عسل از روی قاعده و قانون و نظم و تشکیلات است به همین دلیل خداوند علیم در سوره نحل به پیامبر(ص) می فرماید کار زنبور عسل برای کسانی که اهل تفکر هستند نشانه و آیت خداوندی است.
زنبور عسل تمام حرکات و اصوات و فعالیت هایش از روی منطق و دقت است. در تمام عمرش خواب ندارد. شبانه روز به فعالیت هدفدار و منطقی خویش ادامه می دهد تا نسل آینده نیز دچار نقص و کمبود نشود.
پرورش رهبری مقتدر ودانا
رسیدن به یک هدف مقدس نیازمند رهبری شایسته است. آنها برای این منظورتلاش میکنند رهبری مقتدر و دانا برای رهبری و هدایت خودشان تربیت کنند ، تا آن رهبر اجتماعشان را هدایت کرده و به مقصودشان برساند ، چون آنها به خوبی می دانند بدون رهبری فردی شایسته ودانا هیچ جامعه ای روی سعادت وخوشبختی را نخواهد دید و نسلهای آینده هم از بین خواهند رفت ، برای این منظورزنبوران عسل تخمهایی را که میخواهند ملکه شود با غذایی که از غدد مغذی آنها ترشح می شود تغذیه میکنند تعداد این تخمهای مورد نظر معمولا چند تایی می شود تا احیانا یکی نتوانست به هر دلیلی رشد کند تخمهای دیگری باشند، این تخمها هر چه رشد کرده وبزرگتر شوند به آن اندازه سلول آن هم بزگتر می شود تا چند روز مانده به تولد ملکه سر سلولها را میبندند تا ملکه زمانی که کامل شد خودش سر حجره خودش را باز کرده و بیرون بیاید وقتی ملکه ها بیرون آمدند با هم مبارزه میکنند تا قویترینشان زنده بماند و بتواند به آخرین تکامل خود برسد تا این مرحله زنبوران وی را به عنوان ملکه قبول ندارند تا وقتی که جفت گیری کند و به کندو بر گردد تا لایق مسئولیت بزرگی که زنبوران در پی آن هستند باشد. وقتی ملکه بارور شد و به کندو برگشت همه جامعه زنبوران ورود او را جشن میگیرند و امر به فرمان او می شوند و ملکه نیز با بوی مخصوص خودش را به جامعه معرفی میکند و هدایت و رهبری تمام جامعه زنبوران را به عهده میگیرد.
وفاداری و احترام نسبت به حاکم یا رهبر
زنبور عسل در سخت ترین شرایط از ملکه خود محافظت می کند، هرجا که ملکه باشد زنبورهایی که دراطراف او هستند روی خود را به او می کنند و محال است که یک زنبور طوری بایستد که پشت او به طرف ملکه باشد. در موقعی که ملکه راه می رود، به هرجا که می رسد زنبورها فورا تغییر وضع می دهند و هرکس به ملکه پشت کرده وضع خود را اصلاح می نماید و روی خود را به ملکه می کند. بعضی مواقع اتفاق می افتد که هزاران زنبور به دلیل عوامل مختلف می میرند ولی ملکه در میان لاشه ها و زنبورهای نیمه جان زنده مانده است یعنی یک دیوار جاندار درست می کنند تا از ملکه خود محافظت کنند. در مواقع قحطی تا آخرین قطره عسل خود را به ملکه می خورانند و خود از گرسنگی می میرند ولی نمی گذارند که او بمیرد.
اگر ملکه بمیرد یا مفقود شود زنبورها صدای مخصوص از خود به وجود می آورند که دقیقا شبیه گریه است و حتی ما هم می توانیم بشنویم. یتیم شدن زنبورها را از گریه زنبورها می فهمیم. حتی دست از کار و فعالیت می کشند و نوحه گری می کنند. جالب است در حوادث نابودی دسته جمعی یا قحطی، آخرین فردی که می میرد ملکه است. هیچوقت زنبوری به ملکه خود خیانت نمیکند و همیشه همه زنبوران گوش به فرمان اویند.
اجتماعی بودن زنبور عسل
زنبور عسل همیشه باید به صورت اجتماعی و جمع زندگی کند تا بتواند با تعامل با دیگران همزیستی و آرامش داشته باشد شاید ما انسان ها زندگی در اجتماع را نمی توانیم تحمل کنیم، گاهی مشاهده می شود که افراد دوست دارند برخلاف قانون اجتماع با برهم زدن رسوم و آداب اجتماع موجب آزار و اذیت دیگران شوند.
اما اگر شما یک زنبور عسل را در بهترین شرایط سلامتی و آذوقه فراوان به تنهایی در یک اتاق یا یک جعبه نگهداری کنید، بعد از چند روز آن حیوان می میرد. البته مرگ او ناشی از گرسنگی و یا سرما و گرما نیست بلکه از تنهایی و نداشتن مونس و همدم جان می سپارد.
زنبورران عسل با هم برای هم و برای سعادت و موفقیت هم تلاش میکنند و هیچکدام تنها برای خود کار نمیکند بلکه همیشه دیگران را هم مد نظر خود قرار میدهد وتلاش شبانه روزی آنها برای خوشبختی همه اجتماع است.
آگاهی و شعور و دوراندیشی
تمام موجودات بخصوص انسان ها در مواقع قحطی (مشکلات، جنگ، زلزله، سیل) قوه جنسی آنها جهت بقای نسل ادامه می یابد جز زنبور عسل (شما شاهد هستید در کشورهای جهان سوم بخصوص کشورهای فقیر آفریقایی ازدیاد نسل و زاد و ولد بسیار زیاد و نامناسب است).
ملکه زنبور به عنوان یک حاکم و مدیر آگاه هر روز حساب متولد شدگان را می کند و دقت دارد که مبادا شمار موالید از میزان گل های صحرا زیادتر باشد و وقتی که دید در صحرا گل فراوان است و آذوقه زیادی به شهر وارد میشود تخم گذاری را بیشتر میکند چون میداند اگر تعداد افراد جامعه بیشتر هم شود آذوقه به مقدار کافی برای همه وجود خواهد داشت، ولی اگر ملکه در بررسی های خود احساس کند مقدار آذوقه ای که به کندو وارد میشود کمتر شده کار تخم گذاری را کمتر میکند تا افراد جامعه در دراز مدت دچار کمبود آذوقه نشود، به عبارتی دیگر با توجه به منابع موجود دست به تنظیم جمعیت میزند.
تقسیم وظایف براساس استعداد و توانایی
ملکه زنبور عسل وظیفه هریک از ساکنان شهر را بر طبق سن آنها معلوم می کند و هرکسی را به یک کار می گمارد.
▪ به دایه ها و پرستاران دستور می دهد که تخم ها و لاروها و شفیره ها را مورد پرستاری قرار دهند.
▪ به ندیمه ها دستور پرستاری از خودشان را می دهد که همواره مواظف او باشند.
▪ بعضی از زنبورها وظیفه تهویه کندو را در گرما دارند.
▪ بعضی از زنبورها به عنوان مهندسین و کارگران و بناها هستند که معمولا کارشان خانه سازی است.
▪بعضی وظیفه آوردن صمغ نباتی را دارند که بدان وسیله شکاف ها و سوراخ های کندو را مسدود کنند.
همچنین کارگران برای ادامه حیات زنبوران آب مورد نیاز کندو و نمک برای رشد و نمو نوزادان را تامین می کنند.
و همه زنبوران عسل با هم و بدون هیچ چشم داشتی و پاداشی وظایف خود را به نحو احسن انجام میدهند و هیچکدام در کارش سستی نمیکند و هیچکدام به هم خیانت نمیکند .
عشق به وطن وتعامل با همدیگر
زنبور عسل دریافته که بدون تعامل با دیگران نمی تواند آسایش و آرامش داشته باشد. همیشه با زندگی اجتماعی، داشتن بینش و نگاه جهانی را مد نظر خود قرار دارد. ولی بعضی مواقع ما انسان ها تنهایی را ترجیح می دهیم. نمی خواهیم با جامعه هماهنگ باشیم
زنبور عسل هیچ وقت وارد کندوی دیگری نمی شود. تمام تلاشش این است که موجب پیشرفت جامعه خود شود وتمام سعی خود را برای انجام دادن وظایف محوله خود انجام میدهد واجازه نمیدهد هیچ موجود دیگر وارد حریم مقدس آنها شده اجتماع بزرگ آنها را از هم بپاشد.
با این اجتماع بزرگ جمعیت یعنی حدود ۹۰ هزار عدد زنبور در یک کندو که همه اقشار و صنوف اعم از حاکم، مهندس، پرستار، بنا، نگهبان و انباردار و … وجود دارند طوری باهم سازگاری و تعامل دارند که هیچ وقت به همدیگر آزار نمی رسانند بلکه همه همدیگر را کمک می کنند تا جامعه ای ایده آل و سرافراز داشته باشند.
معماری و مهندسی
زنبور عسل چنان با نقشه مشخص اقدام به ساختن حجره ها و سلول ها می کند که بسیار ماهرانه و مهندسی است. آنها با ساختن خانه ای مسدس کمترین مصالح را در خانه سازی به کار می برند و طوری صفحه موم آج شده داخل قاب را گونیا می گیرند که هیچ جای اضافی به قول مهندسین ما “پرت” به وجود نمی آید. در زمینی که آ نها اقدام به خانه سازی می کنند جای مهم یا کم اهمیت، دو نبش یا سه نبش هیچ مفهومی ندارد و تمام سطح قاب را یکسان استفاده می کنند.
مفید بودن زنبور عسل برای خود و دیگران
هر موجودی جهت زنده ماندن مجبور است موجودی دیگر را از بین ببرد یا خودش موقع صید و صیادی از بین برود جز زنبور عسل که برای سیر شدن خودش و سیر کردن انسان ها هزاران موجود دیگر را هم سیر می کند بدون اینکه مزاحم و باعث از بین رفتن موجودی شود. یعنی زنبور عسل با عمل گرده افشانی موجب ازدیاد تولید محصولات باغی، صیفی، زراعی شده همچنین غذای شیرین انگبین یا عسل را تولید می کند اما ما انسان ها برای سیر شدن خود و پذیرایی از مهمان ها و همنوعان خود حتما باید جانداری را بی جان کنیم مثل کشتن و سر بریدن پرندگان، گوسفند، گاو، و … .
قانع و نجیب بودن زنبور عسل
کوچکترین شکوفه گل توسط زنبور عسل گرده افشانی می شود ولی زنبور طوری روی آن قرار می گیرد که آسیبی به آن نرسد. بنابراین ما هم می توانیم در برخورد و تعامل با همنوعان خود طوری عمل کنیم که هیچ وقت مشکلی به وجود نیاوریم. همیشه زنبور عسل از دسترنج خودش استفاده می کند سرافراز و صبور است و قدر عسلی را که با زحمت بسیار به دست می آورد میداند، مقدار جزئی را استفاده میکند ومقدار زیادی را برای اجتماع بزرگ خود و نسلهای آینده باقی میگذارد.
زنبور عسل دارای ۲ معده است. معده اول یا چینه دان برای جمع آوری و حمل شهد است که زنبور پس از حمل آن به کندو از معده اول یا کیسه عسلی داخل حجره ها خالی می کند . بین کیسه عسلی یا معده اول و معده دوم دریچه ای است که روزی یک سر سوزن عسل یا شهد را از دریچه وارد معده اصلی خود کرده، آن را جهت سوخت و ساز خودش مصرف می کند. هیچوقت از ذخیره عسل خودش مصرف بی رویه یا اسراف نمی کند. به حق خود قانع است. از قناعت و مناعت طبع عالی برخوردار است.
زنبور پاک
هیچ زنبوری حق ندارد در مکان کثیف و آلوده بنشیند. چنانچه احیانا زنبوری با دست و پای کثیف و آلوده (نجس) وارد کندو شود بلافاصله توسط نگهبانان خشن به بیرون انداخته می شود تا خودش را تمیز کرده بعد وارد کندو شود.
غذای زنبور عسل از گل ها و شکوفه ها است نتیجه اش عسل است که موجب شفا و طراوات ما می شود و این حاصل نمی شود مگر با فداکاری بزرگ و عجیب زنبوران. جالب است بدانیم کل عمر یک زنبور ۶ هفته بیشتر نیست. غذای روزانه یک زنبور شهد ۲ تا ۳ گل کافی است در صورتی که هر زنبور در هر ساعت ۳۰۰ گل را می مکد و آن را به عسل تبدیل می کند.
زنبور پاک متولد می شود، و غذای پاک میخورد (بطوری که موجب آزار و اذیت موجودی نمی شود تا غذا به زور پیدا کند و یا موجودی را بکشد و غذای خود کند )، و پاک و زیبا زندگی میکند ، وغذای پاک و شفا دهنده تولید میکند.
زنبور سخت کوش
زنبورعسل در طول مدت زندگی معمول ۴۰ روزه خود تقریبا هرگز نمیخوابد و همیشه در کارو تلاش است در شهر زنبور عسل تنبلی و تن پروری در کار نیست و همه باید کار کنند. به همین جهت بیکاران و مفت خوران را بدون هیچ ترحمی طرد می کنند. معمولا زنبورها وقتی که از صحرا به کندو بر می گردند خسته هستند و به وسیله شاخک خود قدری با دربان ها صحبت می کنند. بعد وارد کندو شده و توشه خود را که شیره گل و گرده باشد به مامورین مخصوص حمل و نقل می دهد تا در انبارها ذخیره شود وخودشان دوباره برای جمع آوری عسل به بیرون پرواز میکنند.
مهاجرت برای تکامل و پیشرفت دیگران
وقتی که ملکه زنبور عسل می بیند که آذوقه در شهر زیاد است و نوزادان زیادی هم قرار است متولد شوند اما شهر گنجایش این تعداد جمعیت را ندارد دست به کاری حیرت آور میزند او به زنبوران دستور میدهد که تخمهایی را برای ملکه شدن انتخاب کنند و پرورش دهند، اندکی مانده به تولد آن ملکه های جدید دستور میدهد محلی را برای کوچ انتخاب کنند و همچنین از هر گروهی مانند (نگهبان و کارگر و خانه ساز و …) تعدادی در شهر بمانند و تعدادی با ملکه کوچ کنند معمولا یه روز آفتابی را برای خروج از شهر انتخاب میکنند، به گروه دستور میدهد اندازه مصرف سه روزشان شکم خود را با غذا پر کنند چون میداند ممکن است چند روزی غذا پیدا نکنند. بعد دستور به خروج از شهر و گذاشتن آن برای نسل جدید اقدام میکند. ملکه با این کار خود سبب میشود نسل آینده دچار کمبود و قحطی نشود و خود و گروه جدیدش اقدام به ساختن شهر جدید میکنند.
مهاجرت زنبور عسل با مهاجرت انسان ها تفاوت زیادی دارد. چون بیشتر مهاجرت انسان برای نجات خویش است و برای به دست آوردن امکانات بهتر و راحت تر یا از ترس گرسنگی، قحطی، جنگ، خشکسالی و سایر عوامل طبیعی و غیرطبیعی . اما زنبور عسل مهاجرتش برای بقای نسل و سعادت و رفاه دیگران است. چون بدون اینکه عاملی آنها را تهدید کند خانه آباد و پر از عسل خود را رها کرده و با ایثار و از خودگذشتگی حدود ۵۰ هزار نفر از جمعیت ۹۰ هزار نفری کندوی خود را ترک کرده و با اینکه مهاجرت ممکن است مخاطراتی را در پیش داشته باشد ولی این کار را کرده و کندوی آباد و پر از آذوقه را جهت رشد و نمو شفیره و کارگران تازه به دنیا آمده ترک می کنند و خودشان زندگی جدیدی را در خانه هایی که دوباره می سازند و آباد می کنند شروع می کنند.
معمولا زنبوران روز مهاجرت خود را جشن فداکاری می گیرند و یک روز فقط در عمرشان بیکاری و جشن است آن هم همین روز مهاجرت است که با اشتها و میل خود عسل می خورند آن هم فقط از دسترنج خودشان نه دیگران. در این روز زنبور عسل به علت خوشحالی نیش نمی زنند. اصلا آن قدر مست و هیجان زده هستند که به دشمن خود توجه نمی کنند. مربی یا زنبور دار به راحتی با دست می تواند بچه زنبور را بگیرد و در سبد یا جعبه بریزد.
غنای طبع
زنبور عسل غنای طبع زیادی دارد به دلیل اینکه اگر بعد از مهاجرت از گرسنگی هم بمیرند محال است از یکی از شهرهای مجاور کمک بخواهند یا به کندوی خودشان برگردند. چنانچه هر بدبختی و فاجعه ای هم برای زنبور مهاجر پیش بیاید هرگز به شهر اول بازگشت نمی کنند.
صدها بار اتفاق افتاده صاحبان کندو بعد از مهاجرت، زنبورهای مهاجر را گرفته و نزدیک شهر اول جا داده اند. ولی آنها از گرسنگی یا سرما جان داده اند و حاضر نشدند که وارد شهر اول که شاید رایحه آن را هم استشمام می نمودند بشوند، در صورتی که تمام آن شهر با دسترنج آنها به وجود آمده بود.
انتخاب پادشاه جدید
وقتی که ملکه یا حاکم پیر شد وتوانایی خود را برای گذاشتن تخم بیشتراز دست داد . اجتماع در چنین شرایطی چون میداند که حاکمی ضعیف توانایی اداره اجتماع بزرگی را ندارد و در طول زمان در چنین شرایطی نسل آینده نیز به خطر می افتد تصمیم میگیرند که ملکه خود را عوض کنند برای منظور آنها چند تخم را انتخاب میکنند و پرورش میدهند تا در آینده ای نه چندان دور تبدیل به ملکه شود و ملکه نیز به راحتی اجازه می دهد که کارگران ملکه جدید را به وجود آورند و حکومت را از دستش بگیرند. در اینجا حاکم مطیع محض جمع است و هیچ اصراری به ادامه حکومت ندارد درست عکس حکومت داری انسانها که هر چه بیشتر در حکومت می مانند حریص تر میشوند و هر گونه مخالفت با حاکم منتهی به مرگ میشود.